کد مطلب:313617 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

سی سال از خدا برایش عمر گرفته ام
حجةالاسلام آقای حاج شیخ عبدالرحمن بخشایشی، از جناب آقای حاج نقی دباغی، كه از محترمین آذربایجان ولی مقیم تهران هستند و برادر عیال جناب آقای دكتر كوكبی (دكتر قلب) ساكن قم محسوب می شوند، مطلب زیر را نقل كردند كه می خوانید. آقای دباغی گفتند:

پدرم، حاج علی اكبر دباغی، گفت: در حرم مطهر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بودم، دیدم كسی می گوید: آقا، ابوالفضل علیه السلام، از عمر من 28 سال مانده است، از خدا بخواه در این 28 سال معصیت نكنم! ما با او آشنایی نداشتیم و نفهمیدیم كه قصدش چیست و چه می گوید؟ وقتی كه از حرم مطهر خارج شد، او را تعقیب كردیم و گفتیم كه تو از كجا می دانی 28 سال از عمرت مانده است؟!

خیلی اصرار كردیم. گفت: شما را چه به این كار؟ گفتیم: می خواهیم قصه تو را بدانیم. گفت: من در جوانی مریض شدم، به طوری كه دكترها جوابم كردند. روزی تمام اهل منزل اطراف بسترم گریه می كردند و من می دیدم در حال مرگ می باشم. همین وقت بود كه دیدم آقایی بالای سرم ایستاده است. به من فرمودند: بلند شو! گفتم: قادر نیستم كه برخیزم. فرمود: می توانی، حركت كن! سپس دنبال آقا حركت كردم. وقتی به راه افتادیم و از منزل خارج شدیم، یك وقت دیدم آن بزرگوار پاهایش از زمین كنده شد



[ صفحه 439]



و به طرف آسمان بالا رفت و من هم پشت سرش به طرف بالا صعود كردم.

رسیدیم به یك جایی؛ دیدم تمام شخصیت ها دور هم نشسته اند و در بالای مجلس نیز یك شخصیت باعظمتی قرار دارد. آن بزرگواری كه مرا برده بود، به طرف آن شخصیت بزرگ رفت. تا آن زمان نمی دانستم آن بزرگوار چه كسی است؟ دیدم كه وی با آن شخصیت صحبت می كند، و از صحبتشان همین قدر فهمیدم كه آن شخصیت بزرگ فرمودند: عمر او تمام شده است.

اینجا بود كه عبا را از دوش نازنینش به كناری انداخت (و دیدم دست ندارد) و به آن شخصیت صدرنشین اظهار داشت: شما می فرمایید عمرش تمام شده است، ولی مادرش در آشپزخانه صورت به زمین گذاشته، جوابش را چه كسی خواهد داد و من به او چه بگویم؟! لذا حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: سی سال از خدا برایش عمر گرفته ام. از آن تاریخ دو سال گذشته است، پس نتیجه این است كه 28 سال از عمرم باقی مانده است.